این را به این دلیل نمیگویم که یک سال کامل باید بنشینی و در سر خودت و تستهایت بزنی تا یک رتبه خوب بیاوری و اسمت بشود پزشک! ...
پزشکبودن فقط بهخاطر این سخت نیست که 7 سال باید در سرما و گرما بروی و بیایی و امتحان بدهی، امتحانهای آخر ترم، امتحان علومپایه، امتحانهای آخر بخش، پیش کارورزی و تازه بعد از کلی زحمت، یک کنکور بدتر از کنکور اولی، به اسم «دستیاری» که هر سال یک مدل برگزار و با صدها مدل نتایج عجیبغریب تمام میشود.
فقط الگوریتم تشخیصی، انتخاب اول و دوم درمانی، فیزیولوژی و پاتولوژی حفظکردن، هی مورنینگ و راندرفتن، هی دوز استامینوفن و دگزامتازون واسه بچه اینقدری و اونقدری حسابکردن، هی کشیک 24 ساعته پشتسرهم، هی دنبال سر مریض بدحال دویدن، هی دهنت کفکردن و توضیح دادن که باباجان روغن گیاهی بخور. خانوم جان این انسولین شیریها رو دیرتر بزن شبا. این قرص فشار را بخور، این یکی رو کم کن، این یکی رو روزی یکی اضافه کن.... هم آن را سخت نمیکند.
صدایت بلند نیست
پزشکبودن، سخت نیست فقط بهخاطر اینکه به هر جایی از خاک این میهن از قله زاگرس تا وسط کویر لوت تا آبادیهایی که حتی اسمشان روی نقشه هم نیست، میتوانند تو را برای 4 سال، 8 سال، 12سال تبعید و حق طبیعی انتخاب محل زندگی را از تو سلب کنند و اسمش را هم بگذارند «طرح» یا «خدمت» یا هر چیز دیگر. حتی گاهی مورد حمله تجاوزگران و اگر مرزنشین شوی، گاهی مورد حمله اشرار قرار بگیری و تویی که یک تنه بار سلامت یک منطقه را به دوش میکشی، صدایت نتواند آنقدر بلند شود که کسی بار اندوه توی تنها را از دوشت بردارد. البته در شهر بزرگ هم باشی، فرقی نمیکند.
ممکن است از مطبت بعد از کلی سالها تجربهاندوزی و تحصیل و نجات جان این و آن دربیایی و یکی تیر بزند و خلاص و این وسط یک علامت سوال بزرگ نقش ببندد در ذهن همکارانت که یعنی ممکن است من هم .....
پزشکبودن شاید فقط به دلیل اینکه نمیدانی کی میشود روی پول کارانهات حساب کنی؟ و شاید حقوق ثابتت برابر حقوق نگهبان بیمارستان باشد، سخت نیست.
«دکتر» برای همیشه دکتر است
پزشکبودن فقط سخت نیست چون هرکس از لحظهای که گوشی پزشکی با او تماس پیدا میکند، تو را هر آنچه از آن به بعد به سرش میآید میداند!
پزشکبودن فقط سخت نیست چون گاهی میمانی کیفیت را برای مریضت انتخاب کنی یا کمیت را .... به رفرنست اعتماد کنی یا قلبت...
پزشکبودن فقط به این دلیل سخت نیست که وقتی پشتمیز مطبت نشستهای، باید نگرانیهای خودت را دور بریزی و نگران دیگرانی باشی که شاید اولینبارت است در زندگیات، آنها را ملاقات میکنی...
پزشکبودن فقط به خاطر این سخت نیست که گاه مسوول دادن بدترین خبرهای ممکن به انسان دیگری شبیه خودت میشوی...
فقط به این دلیل سخت نیست که میبینی با این همه خواندن چقدر حقیری و نمیتوانی با چند سلول سرطانی بجنگی و گاه حتی از معالجه عزیزترینهای خودت عاجزی....
پزشکی خیلی سخت است چون چه روپوش سفید تنت باشد چه نه، چه در بیمارستان باشی چه در مطب، چه در خانهات چه در خیابان یا بانک یا هر جای دیگر، همیشه باید بهترین و کمخطاترین باشی. خطاهای همه زود کمرنگ و خطاهای تو خیلی زود پررنگ میشوند. حتی اگر نخواهی پزشک هم باشی، باز هم پزشک هستی، حتی آخر قصهات، روی سنگ مزارت هم لقب و عنوان «دکتر» را یدک میکشی. هر جا باشی، فقط خودت آنجا نیستی، همه همکارانت آنجا هستند و هر خطای تو خطای همه آنان است. همه چشمها به سمت توست تا از تو بیاموزند یا خطاهایت را شکار و نقد کنند... تو باید بهترین باشی تا بیمارانت حرفهای تو را بهتر از همه بهخاطر سپارند.
پزشکبودن سخت است چون به قول یکی از استادان «باید حکیم باشی، نه فقط پزشک».
روز پزشک، بر تمام پزشکان حکیم مبارک...